در روزهاي پاييزي
از نيمکت هاي خالي پارک عبور مي کنم
يک به يک
تا به نيمکت آخر برسم
شايد که تو به انتظارم نشسته باشي...
و برايم آغوش و بوسه و عطر باران بياوري....!
امروز پاييز را در نسيم خنک بيقراري ديدم
و عطر خاطره ها...
بايد عاشق بود و پاييز را ديد
بايد " تو " باشي و من پاييز را پاييز ببينم....
نظرات شما عزیزان:
ϰ-†нêmê§ |